X
   
 
    • هایده شیرزادی

      تبدیل زباله به گنج

      ایجاد تغییر، سختی‌ها و فداکاری‌های زیادی را می‌طلبد. اما شاید هر کسی مثل «هایده شیرزادی» نتواند برای رسیدن به اهدافش تمام سختی‌ها و شکست‌ها را تحمل کند و حتی قید بچه‌دار شدن را هم بزند. او از یک شهرستان نسبتاً محروم به آلمان می‌رود تا درس کشاورزی بین‌المللی بخواند. شاید آن زمان نمی‌دانست می‌خواهد چه کار کند اما مطمئن بود که وظیفه دارد تغییری ایجاد کند. او تصمیم گرفت زمین را نجات بدهد و از زباله، گنج بسازد. او فرزندی ندارد و خود را «مادر زمین» می‌داند. داستان زندگی‌اش را با هم می‌خوانیم.

      مطالبه‌گر ده ساله

      هایده شیرزادی در مکان و زمانی متولد شد که محدودیت‌های زندگی و امکانات کم درس خواندن، کودکان و مخصوصاً دختران را از درس خواندن و ادامه تحصیل محروم می‌کرد. او در سال ۱۳۳۷ و در شهر گیلانغرب استان کرمانشاه به‌عنوان فرزند هشتم یک خانواده دوازده نفره به دنیا آمد. در زمانی که پایان مسیر همه دختران شهر کوچک گیلانغرب، خانه‌دار شدن بود، هایده متوجه علاقه‌اش به درس خواندن شد.

      خانواده‌اش نه برای زودتر درس خواندن بلکه برای زودتر ازدواج کردن او شناسنامه‌اش را ۳ سال بزرگ‌ترمی‌گیرند. این موضوع سبب می‌شود که او بتواند از سن پایین درس خواندن را شروع کند. اما محدودیت‌های محل زندگی هایده خیلی زیاد بود. البته امکان تحصیل برای پسران تا حدی فراهم بود؛ اما فضا برای هایده محدودتر بود. با این حال او به منابع مطالعاتی پدرش یعنی روزنامه‌ها و کتاب‌هایش دسترسی داشت؛ منابعی که او را با دنیایی بزرگ‌تر از شهر کوچک گیلانغرب آشنا می‌کرد. اما هایده تفاوت‌های دیگری نیز با هم‌سالانش داشت.

      روحیه مطالبه‌گری هایده از همان کودکی نمایان بود. او متوجه شده بود امکانات کافی برای تحصیل در شهر خودش وجود ندارد؛ اما این موضوع برای هایده ده ساله پایان ماجرا نبود. او در همین سن چند نفر را جمع کرد و در سفر استاندار کرمانشاه به آن شهر، به دیدار استاندار رفت تا از نبود امکانات تحصیلی در گیلانغرب گلایه کند. پیگیری‌های هایده یکی از دلایلی بود که باعث شد بعد از ۳ سال، مدرسه راهنمایی در آن شهر تأسیس شود. البته که هایده در این مدت هم بیکار نمانده بود.

      او تحصیلاتش را در مدارس مختلف به‌صورت متفرقه پیگیری کرد و توانست راهنمایی و دبیرستان را با پشتکار زیاد و حمایت خانواده‌اش پشت سر بگذارد. او در نهایت موفق شد دیپلم خود را در رشته حرفه‌وفن دریافت کند و به معلمی مشغول شود. هایده به‌مدت دو سال در مقطع راهنمایی درس می‌داد. اما به دلایلی از فعالیت در این سمت منع شد. به‌همین دلیل تصمیم گرفت ادامه مسیرش را طور دیگری بپیماید.

      از گیلان غرب تا کاسل آلمان

      هایده تصمیم گرفت به خارج از کشور مهاجرت کند؛ کاری که در آن موقعیت زمانی و مکانی و فرهنگی، دشوار به نظر می‌رسید. اما او بالاخره توانست در سال ۱۳۶۴ به کشور آلمان مهاجرت کند. او که در خانواده‌ای کشاورز بزرگ شده بود، متوجه شد که اصول کشاورزی در ایران تغییر نکرده‌ است. بنابراین، تصمیم گرفت در همین حوزه کارش را شروع کند و بعد از تحصیلش، به ایران برگردد و روی زمین‌های ایران کار کند. اما درس خواندن و زندگی در آلمان به این سادگی‌ها نبود.

      او در کنار یادگیری زبان آلمانی ناچار بود برای گرفتن دیپلم آلمانی در دوره‌های آن شرکت کند؛ چرا که دیپلم ایرانی در آلمان مورد پذیرش نبود. هایده بعد از گرفتن دیپلم، در رشته مهندسی کشاورزی بین‌المللی در دانشگاه کاسل (Kassel) آلمان شروع به تحصیل کرد. او این رشته را انتخاب کرده بود تا هم بتواند کار نوینی انجام بدهد و هم بتواند از آن در ایران نیز استفاده کند. او بعدها با کشاورزی توسعه پایدار نیز آشنا می‌شود؛ کشاورزی‌ای که در آن باید مصرف سم و کود کمتر باشد و از توده‌های ارگانیک استفاده شود. تحصیل هایده در دانشگاه کاسل دریچه‌های جدیدی را به رویش گشود.

      «در دوران تحصیلم در آلمان همیشه فکر می‌کردم که چطور می‌شود تلفیقی بین کشاورزی و محیط زیست بدهم تا هم محیط زیست را حفظ کنیم، آلودگی زباله را کم کنیم و هم بتوانیم کشاورزی سالم را توسعه بدهیم. باید بدانید ما دفن زباله به‌طور اصولی در کشور نداریم؛ چون خیلی پرهزینه است.»

      دانشگاه کاسل در علم کشاورزی ارگانیک و انرژی‌های نو پیشرو بود و همچنین طرح تفکیک پسماند زباله‌ها را برای اولین بار در دنیا آغاز کرده بود. طرحی که با استفاده از آن برای اولین بار تولید بیوکمپوست (یک ماده آلی فرآوری شده حاصل از تخمیر زباله‌های خانگی از قبیل انواع پسماندهای قابل تجزیه مانند سبزیجات، میوه‌ها، برگ درختان و حاوی مواد ضروری رشد برای تغذیه گیاه و تعدیل بافت خاک) زیر نظر استادان دانشگاه کاسل انجام شده بود. هایده در این فضا برای اولین بار با مفهوم «بازیافت زباله» آشنا شد. او زمانی که صاحب‌خانه‌اش از وی خواسته بود زباله‌هایش را تفکیک کند و در سطل‌های مجزا بگذارد، برای اولین بار از نزدیک با این مقوله برخورد داشت.

      او متوجه شد این تفکیک زباله از مبدأ، بخشی از پروژه‌ای است که دانشگاه کاسل آن را شروع کرده بود. همه این‌ها به او ایده انجام کاری مشابه در ایران را داد.

      او در سال ۱۳۷۱ تحصیلاتش را در آلمان به پایان رساند. این در حالی بود که این ۷ سال برای او پر از سختی و تجربه‌های جدید بود. هایده با وجود تجربه شیرین ازدواجش در سال ۱۳۷۰ با ادموند لمپگز (Edmund Lempges)، همسر آلمانی‌اش، سختی‌های زیادی را متحمل شد. تأمین مخارج و پرداخت اجاره خانه برایش بسیار دشوار بود و به ‌همین دلیل یک سال بعد از مهاجرت شروع به کار کرده بود. هایده از کار در رستوران گرفته تا کارگری در کارخانه‌های صنعتی را انجام می‌داد که تجربه‌های زیادی را برایش رقم زد. او تصمیم گرفت تجربه‌ها و درس‌هایش را به ایران سوغات ببرد؛ اما موفقیت در انتظارش نبود!

      بازگشت و خدمت به وطن

      هایده زمانی که به ایران و به شهرش برگشت، به شهرداری کرمانشاه پیشنهاد راه‌اندازی مرکز بازیافت را ارائه کرد. اما درخواست او پذیرفته نشد. اتفاقی که باعث شد هایده به این فکر بیفتد که شاید اطلاعات کاملی در این زمینه ندارد و باید دانشش را تقویت کند. به‌همین دلیل تصمیم گرفت دوباره به آلمان برگردد و تحصیلاتش را ادامه بدهد. او برای رسیدن به آمادگی بیشتر برای کار و افزایش اطلاعاتش، تحصیلش را در رشته محیط‌ زیست و مدیریت پسماند ادامه داد. اما این بار تفاوتی وجود داشت.

      هایده در مسیر ادامه تحصیلش، همسرش را نیز در کنار خود داشت که همراه و هم‌مسیر او بود و در کنار یکدیگر در رشته مشابه تحصیل می‌کردند. ادموند پیش از آن در پارک انرژی‌های پاک کار می‌کرد و با شروع تحصیل هایده در رشته محیط‌ زیست و مدیریت پسماند، او نیز به این رشته علاقه‌مند شد و آن را فراگرفت. پژوهش‌های این زوج، نتایج مهمی را برای کشور ایران رقم زد.

      آن‌ها با کسب اطلاعات بیشتر متوجه شدند، ساخت بیوکمپوست در ایران و اروپا تفاوت مهمی با یکدیگر دارند: ساخت بیوکمپوست در ایران بسیار گران تمام می‌شد. بنابراین هایده تصمیم گرفت تا راهی برای اجرایی شدن این ایده در ایران پیدا کند و این مسأله را در قالب موضوع تز پایان‌نامه‌ دکترایش دنبال کرد.

      هایده بعد از انجام تحقیقات و به‌دست آوردن اطلاعات مورد نیازش در سال ۱۳۷۵ به ایران برگشت. او تصمیم داشت تا در بخش مدیریت پسماند کار کند و الگویی مناسب برای بازیافت زباله در ایران ارائه دهد. او قصد داشت با استفاده از زباله، کمپوست تولید کند تا بتواند با احیای خاک و کاهش یک سوم مصرف آب کشاورزی، از بحران خاک در ایران جلوگیری کند. این بار هایده دانش کافی را برای انجام این کار داشت؛ اما هنوز بستر اجرای طرح مهیا نبود. بنابراین خودش به‌عنوان مجری طرح شروع به کار کرد.

      «شرکت بازیافت مواد و تولید کود آلی کرمانشاه» در سال ۱۳۷۵ مجوز خود را از وزارت صنایع دریافت کرد. اما عدم همکاری شهرداری باعث شد تأسیس و بهره‌برداری از شرکت به تعویق بیفتد. سرانجام در سال ۱۳۷۷ شرکت تأسیس و در سال ۱۳۸۰ بهره‌برداری شد تا با بازیافت میانگین ۵۶۰ تن زباله، کود آلی تولید کند. پیشبرد چنین کاری به کمک ادموند، همسر آلمانی هایده، امکان‌پذیر نمی‌شد.

      ادموند که به نقل از هایده، یک مهندس واقعی است و از کارهای فنی شرکت سردرمی‌آورد، به درخواست همسرش، هایده، تصمیم گرفت که برای زندگی به ایران بیاید. او معتقد است که چنین کاری در وطن خودش یعنی آلمان انجام می‌شود اما ایران چنین چیزی را کم دارد. ادموند همچنین به هدف هایده اهمیت می‌دهد و آن را کاری باارزش می‌داند. با این همه این کار درآمدی برای آن‌ها ندارد. اما هزینه‌هایشان را از کجا تأمین می‌کنند؟

      فرهنگ‌سازی خانه‌به‌خانه

      خانواده ادموند در آلمان صاحب یک مزرعه خانوادگی هستند و درآمد آن‌ها از مزرعه و پارک انرژی متعلق به ادموند به دست می‌آید. با این همه، تأمین سرمایه برای ادامه کار شرکت، آسان نبود. هایده حتی برای گرفتن وام مجبور شد طی ۶ ماه، ۸۱ بار به تهران رفت‌وآمد کند. با این حال، شکست جزء جدایی‌ناپذیر مسیر هایده بود.

      در سال ۱۳۸۶ شورای شهر منحل و شهردار نیز عوض شد. کار شرکت تولید کود که تا آن زمان توانسته بود از کل زباله کرمانشاه برای تولید کمپوست استفاده کند، با وقفه روبه‌رو شد. این وقفه تا سال ۱۳۸۸ و عوض شدن استاندار طول کشید. استاندار جدید بود که از کار هایده حمایت کرد تا او در نهایت بتواند خط بازیافت خودش را کامل کند.

      شرکت تولید کود آلی کرمانشاه توانسته بود با جهاد کشاورزی قرارداد ببندد تا آن‌ها کود مورد نیازشان را از این شرکت تهیه کنند. با تعویض مدیر کل جهاد کشاورزی این قرارداد باطل شد. آن‌ها گفته بودند که شرکت برای ادامه کار به دریافت استاندارد و دریافت علامت مصرف کود نیاز دارد. دریافت هر کدام از این موارد یک سال زمان می‌برد؛ اما هایده ناامید نشد و با پیگیری‌های زیاد توانست همه مجوزهای لازم را به‌دست بیاورد. با این همه هایده باز هم می‌خواست کارش را به شکل بهتری انجام دهد.

      او می‌دانست که برای عملی شدن برنامه‌هایش و بازیافت پسماند، باید فرهنگ آن را در میان مردم جا بیندازد.

      او فرهنگ‌سازی خانه‌به‌خانه را با کمک ۴۰ نفر از کارشناسان رشته محیط زیست آغاز کرد. آن‌ها خانه‌به‌خانه در میان مردم می‌رفتند تا با آموزش چهره‌به‌چهره در آن‌ها حس مسئولیت‌پذیری نسبت به محیط زیست را به وجود بیاورند. این افراد به مردم یاد می‌دادند که برای حفظ محیط زیست باید رفتارشان را تغییر دهند. همچنین یک عملیات رسانه‌ای گسترده نیز برای فرهنگ‌سازی انجام شد. نتیجه تمام این اقدامات، استقبال ۷۵ درصدی مردم یعنی ۵۰۰۰ خانوار از این طرح بود. اجرایی شدن این طرح و آغاز کار شرکت بازیافت کرمانشاه نتایج درخشانی داشت.

      نجات‌دهنده محیط زیست

      این شرکت اوایل سال ۱۳۸۶ روزانه ۵۰۰ تن زباله بازیافت می‌کرد که ۷۰ درصد از کل زباله‌های کرمانشاه را شامل می‌شد. با توجه به آخرین آمار موجود، این شرکت طبق آخرین آمار در سال ۱۳۹۵ روزانه ۶۰۰ تا ۷۰۰ تن زباله که معادل ۱۰۰٪ زباله تولیدی شهر کرمانشاه است را بازیافت کرده است. این شرکت همچنین توانسته است سالانه از ورود ۷۰۰ هزار تن گاز گلخانه‌ای به طبیعت جلوگیری کند و سالانه ۶۰ هزار تن کود تولید و برای ۲۴۰ نفر شغل ایجاد کند.

      تیم هایده شیرزادی همچنین با مطالعه روی بیش از ۱۰۰ شهر و هزاران روستا در کشور برای ده‌ها شهر طرح بازیافت پسماند تهیه کرده‌اند و سعی داشته‌اند در استان‌های دیگر نیز این فرهنگ‌سازی را انجام دهند. این شرکت همیشه به دنبال نوآوری و استفاده از پتانسیل‌های موجود بوده است. این شرکت سرمایه خود را از طریق شهرداری، کمک وزارت کشور، گرفتن وام، قرارداد با جهاد کشاورزی و همچنین سرمایه شخصی تأمین می‌کند. همچنین توانسته است با اجرایی کردن نخستین طرح بازیافت در کشور، دفن زباله را در شهر کرمانشاه به‌طور کامل حذف کند. اما گفته شده که در حال حاضر وضعیت خیلی امیدوارکننده‌ای ندارد.

      حمایت‌ها از این شرکت کمتر شده است. استهلاک ماشین‌آلات بازیافت، کارآیی شرکت را تحت‌الشعاع قرار داده است و تنها با تعویض این دستگاه‌ها، شرکت می‌تواند به کار خود ادامه دهد که حمایت مالی مناسبی برای این کار وجود ندارد. در صورت تأمین نشدن این میزان بودجه، امکان تعطیلی شرکت بازیافت کرمانشاه وجود دارد. شرکتی که این امکان را دارد تا ۲۱ میلیون تن زباله‌ای را بازیافت و از آن ۲/۵ تن مواد ارزشمند استخراج کند. برای ادامه حیات این شرکت و شرکت‌های این چنینی، نیاز به حمایت، اراده و خرد جمعی وجود دارد تا کاری که هایده شیرزادی آغازگر آن بود، به درستی ادامه پیدا کند.

      او به اهمیت بالای محیط زیست سالم پی برده است و هدفش در انجام کارهایش، حفاظت از محیط زیست و بهبود زندگی مردم است. هایدهمی‌داند که ایران نیاز به این کار دارد و پتانسیل ادامه این مسیر در کشور وجود دارد. او معتقد است افراد در ایران هوش کافی را دارند؛ اما روحیه کار تیمی را ندارند و به کار تکی عادت کرده‌اند. او این فقدان را حلقه مفقوده میان تحقیق و صنعت می‌داند. هایده شیرزادی تیمی از جوان‌های تحصیل‌کرده را در شرکت خود گردآوری کرده است و آن‌ها را برای انجام کارهای مطالعاتی و نظارت بر اجرا آموزش داده است.

      هایده شیرزادی خود نیز پابه‌پای کارمندانش از ۸ صبح تا ۶-۷ غروب کار می‌کند و وقت‌های خالی‌اش را به مطالعه و به‌روز کردن اطلاعاتش اختصاص می‌دهد. لقب او «مادر زمین» است؛ چرا که او به خواست خود فرزندی ندارد تا بتواند برای زمین ما مادری کند.